ادامه ی روز

ساخت وبلاگ

امکانات وب

بعد مدتها اومدم. دیشب رفتیم باغ بابا، اونجا داییم که جدیدا زن گرفته و 2تا دایی کوچیکم و مادربزرگم دعوت بودن اومدن، خیلی وقت بود ندیده بودمشون خیلی خوش گذشت ولی من همیشه خسته هی خابم میومد، جدیدا داغون شدم هی خابم میاد شاید جون معتاد به بازی آنلاین شدم شبو روز بازی می‌کنم همش خستم وخابالود.زندایی جدیدمو دیدم برخلاف تصورم اونقد قشنگ نبود ولی خب معمولی بود بهرحال داییم سنش بالا بود 45سال. ولی زنش خیلی پرانرژی بود و حرف می‌زد و می‌خندیدبعد اون زنداییامم بودن زندایی کوچیکه عوض شده بود اونوقتا خیلی ساکت بود، بعد میگفتن رفتیم خونه اون دایی که زنش خیلی آدم تخس و یبسی هست رفته بودن اونجا بعد اوناهم منقلو اتیش کرده بودن کباب کنن و خلاصه همونجور برا خودش اتیش خراب شد خاکستر شد و شد تا اینا رفتن و هیچ کبابی درست نکردن همونجور گشنه موندن ادامه ی روز...ادامه مطلب
ما را در سایت ادامه ی روز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shayeste97 بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 16:39

این پست اختصاص داره به جاری کوچیک یعنی جاری2، خودم کوچیکه ام، این میشه جاری یکی مونده به اخرباورمیکنید تو تمام خاندان شوهر همه جاریا و زنها عروسیا به کنار این به کنارحالم ازش بهم میخوره یعنی دوس دارم ادامه ی روز...ادامه مطلب
ما را در سایت ادامه ی روز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shayeste97 بازدید : 42 تاريخ : شنبه 13 آذر 1400 ساعت: 20:30

الان یادم افتاد روز عقدم اعصابم خراب شد، عقدمو تالار گرفتیم نامزدی و یکی شد باهم. واسه نامزدی رفتم یه آرایشگاه درپیت موهامو مث صدسال پیش درست کرده بود، خلاصه وارد تالار که شدم همعروس بزرگا که تنی نیست ادامه ی روز...ادامه مطلب
ما را در سایت ادامه ی روز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shayeste97 بازدید : 45 تاريخ : شنبه 13 آذر 1400 ساعت: 20:30

امروز دوشنبه 19 شهریور 97 شروع وبلاگم

امیدوارم اینجارو مثل بقیه وبلاگا رها نکنم از روزام بنویسم یادگاری بمونه

ادامه ی روز...
ما را در سایت ادامه ی روز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shayeste97 بازدید : 81 تاريخ : سه شنبه 20 شهريور 1397 ساعت: 5:08